متن زير مشروح سخنراني دكتر حسن عباسي، رئيس مركز دكترينال امنيت بدون مرز است كه به مناسبت روز بزرگداشت مقاومت و غزه، در سالن سينا و صدراي شيراز برگزار شد.
"جنگ نرم، راهبردها و راهكارهاي آن" موضوع اين سخنراني بود.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين
خدا را شاكر و سپاسگزارم كه امشب توفيق دارم در محضر شما عزيزان شرف حضور داشته باشم و گرامي ميدارم ياد و خاطره شهداي مظلوم غزه كه در سال گذشته، در طول تاريخ انقلاب فلسطين و يادآوري ميكنم به خودم و شما عزيزان ظلمي كه در يك دوره مدرن بر مردمي در غزه ميرود؛ منطقهاي كه 8 كيلومتر حداكثر عرض زمين آن است و 40 كيلومتر طول آن سرزمين. 1،5 ميليون نفر جمعيت در اين محدوده كه به عنوان متراكمترين نقطه جمعيتي روي زمين زندگي ميكنند، در محاصره هستند امروز هم كه خبر داريم، مصر در حال كشيدن يك ديوار فولادي در بخش جنوبي غزه است كه اين مردم از هر سو محاصره شوند. البته كسي كه واقعا كسي را ندارد و آن لحظه فقط خدا برايش ميماند، همه كس و همه چيز را دارد.
و درود ميفرستم به روح رهبر كبير انقلاب و درود بر مردم و ملتي كه در 30 سال گذشته يكي از افتخارات زندگيشان دفاع از مظلوم بهخصوص مردم فلسطين بوده است. گراميداشت مقاومت، گراميداشت ايستادگي در خط و سبيلالله است. حركت انبيا و ائمه و صالحين اين بوده كه راه خدا بهصورت شفاف و روشن براي بشريت هموار باشد و با آنهايي كه اين راه را سد كردند، مقابله كنند، از خود ابليس تا همه شيطانهاي جن وانس در طول تاريخ مقاومت در مقابل اشاعه فساد و عدم صلح.
اشتباهي كه در ادبيات فارسي ما صورت گرفته اين است كه ما جنگ و صلح را روبروي هم قرار ميدهيم؛ قرآن اما اين اشتباه را برنميتابد. ما در زبان فارسي يك ظلم به مفهوم قرآني داريم. در آيه 11 و 12 سوره بقره آمده كه به بعضي گفته ميشود كه فساد نكنيد ميگويند كه ما مصلحيم حال آنكه مفسدند، ولي خودشان نميدانند. قرآن اينگونه اعلام ميكند. "صلح و فساد"، "اصلاح و افساد"، "مصلح و مفسد"، "مصلحت و مفسدت" و "صالح و فاسد"، متأسفانه هزار سال است در زبان فارسي "صلح" روبروي "جنگ" قرار گرفته است. در واقع اشتباهي كه مولوي در ابتداي دفتر ششم مثنوي كرد، جنگ را روبروي صلح قرار داد، اينگونه در روش شناسي براي ما شبهه ايجاد كرد كه هر آن كس كه اسلحه را زمين ميگذارد، صلح كرده است، مصلح است، اصلاح طلب است و هركس كه اسلحه در دست گرفت، مقاومت كرد و ايستاد، جنگ طلب است. امروز در محافل دانشگاهي ما اينگونه جا افتاده كه "مهاتمير گاندي" در جنگ صلحطلب بود كه بدون اسلحه كشورش را مستقل كرد و كساني كه اسلحه دست گرفتند مثلاً سيد حسن نصرالله جنگ طلب هستند.
اينگونه است كه در بين شيعه ايراني، وقتي به امام حسين عليهالسلام ميرسيم، بحثمان اين است امام حسن علیه السلام صلح كرد و امام حسين علیه السلام جنگ. اين خبط و خطا ما را متوجه اين نميكند كه آيا ممكن است پيغمبري آمده باشد براي چيزي غير از صلح و اصلاح؟ آيا ممكن است امام معصومي كارش چيزي جز صلح واصلاح بوده باشد؟ آيا مصلحين عالم اگر دست به اسلحه بردند، ديگر مصلح نيستند و مفسدند؟ نقض مفاهيم قرآني منتج به نقض روشها در مفاهيم اجتماعي ميشود ، از اين جهت وقتي ميگوييم كسي مقاومت ميكند، ممكن است مقاومتش براي اصلاح باشد؛
ما در فارسي كلمه جنگ را روبروي كلمه "آشتي" داريم، جنگ روبروي صلح نيست. عربها به آن ميگويند "حرب" و "سلم"، عرب نميگويد حرب و صلح. انگليسي هم ميگويند War & Peace. پس يكبار شما مصلح هستید، صالحيد و اصلاح ميكنيد، براي اصلاح ممكن است دست به اسلحه ببريد و جنگ كنيد، حرب انجام دهيد، ممكن است اسلحه را كنار بگذاريد، سلم را بپذيريد. يكبار هم اگر شما جنگ كرديد و آشتي كرديد، هركدام از اين دو تا ميتواند فساد باشد، امام حسين هم اصلاح طلب بود، فرمود: «انی خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» من براي اصلاح امت جدم خروج كردم من مصلحم. امام حسن بخاطر اصلاح هبوط كرد، امام حسين به خاطر اصلاح، قيام كرد. تفاوت هبوط و قيام را جنگ و صلح گرفتيم.
علماي بزرگي مثل مولوي چنين اشتباهاتي مرتكب شدند كه ما امروز چنين خبط و خطايي مرتكب ميشويم. غرض از اين بحث اين است كه مقاومت و ايستادگي يا به زبان فارسي، "پايداري" در مقابل فساد است كه ما براي رفع فتنه و فساد از روي زمين بايد مقابله و مبارزه و ايستادگي كنيم؛ مردم مظلوم فلسطين امروز همهگونه محاصره و تحميلي را ميپذيرند كه حاضر نباشند زير بار ذلت بروند، مگر اين غير از كاري است كه امام حسين علیه السلام انجام داد؟ "هيهات منا الذله" اينها درس حسين را گرفتند اينكه هر روز عاشورا، هر سرزميني كربلا و هر ماهي محرم است، معنايش اين است كه در يمن، فلسطين، افغانستان، پاكستان، لبنان و در ايران وجود دارد.
وقتي به تاريخ انبيا دراين قرآن نگاه ميكنيم، 124هزار نبي كه 28 نفر آنها در قرآن آمده است و بعد هم 14 معصوم ما بهويژه آن 12 امام ما آرزوي آن را داشتند كه شرايطي مثل امروز جمهوري اسلامي براي اقامه دين داشته باشند، اقامه حدود الهي كنند و از آن پاسداري نمايند. فرصتي كه هيچ پيامبري پیدا نکرد. 31 سال فرصت زيادي است، يكي از 12 امام ما به مدت 4 سال فرصت محدودي پيش آمد كه چقدر براي ايشان جنگ تحميل كردند، عصاره عمل انبيايي كه يكي از آنها نوح نبي بود،را قرآن ميفرمايد 950 سال دعوت كرد، ولي كسي به او نگرويد. كشتي نوح هم كه ساخته شد، روايات ما عدد زيادي را از همراهان او مشخص نميكند، ولی منابع يهود ميگويد كه حدود 8 نفر همراه حضرت بوده است، يعني به ازاي هر 120 سال يك نفر جذب شده است.
در واقع در طول تاريخ بشري، براي اولين بار يك حكومتي به وجود آمده است كه "نمي" از اسلام، بخش مختصري از گزارههاي اسلام را داعيه دارد كه ميخواهد پياده كند، هنوز چيزي از اسلام بروز پيدا نكرده است و درست در يك چنين شرايطي است كه ابليس كار از دستش در رفته است، هميشه توانسته جلوي انبياي مختلف بايستد، بسياري از انبيا را ناكام بگذارد، بسياري از ائمه(ع) شرايط برايشان به گونهاي باشد كه امكان تحقق حكومت ديني نداشته باشند، دو نفر از آنها با شمشير و 9 نفر آنها با زهر شهيد شدند و دوازدهمي هم براي اينكه شرايط مناسب نيست غيبت صغري و بعد از آن غيبت كبري داشته باشد، حالا آن چيزي كه انبيا و ائمه عليهمالسلام فرصت پیدا نکردند، این فرصت نصیب مردم ما و نصیب دو نفر عبد صالح خدا شده است، در طول 30 سال گذشته و مقاومت و پايداري براي حفظ چنين پديده عظيمي بوده است.
اين دو مسئله، مسئلهي متفاوتي است اما اسم حكومت كه ميآيد، كلمه "قدرت" معنا پيدا ميكند. قدرت در سادهترين شكل آن يعني تحميل اراده بر ديگري. توان تحميل اراده بر ديگري. جنگ نرم، جنگ سرد و جنگ نيمهسرد نياز به توان و قدرت دارد. كسي كه ميخواهد جنگ كند، بايد توان و بنيه داشته باشد. يكي از عوامل تأثر و تأسف من اين است كه وقتي جنگ نرم مطرح شد و 10 سال پيش وقتي قدرت و تهديد نرم مطرح شد، متأسفانه دوستان بلافاصله رفتند جستجو كردند ببينند غربيها در اين زمينه چه حرفهايي زدند تا اين را مبنا و معيار قرار دهند، من براي روشن شدن جنگ نرم، آن را در حوزه مفهوم شروع ميكنم، كما اينكه در قضيه جنگ و صلح مسئله جنگ نرمي را كه شروع كرديم، از اصلاح باورهاي اوليه خودمان بود كه باور اوليه ما اين بود كه جنگ برابر صلح است و ديديد كه غلط است.
"جنگ نرم" يعني جنگ عقيدهها و از همينجا خود جنگ نرمي كه امروز فهم و درك و نظام معرفتي آن منحرف ميشود، مجبور هستند كه به آن نگاه كنند. به دليل اينكه كتاب قدرت نرم آقاي "ژوزف ناي" ترجمه شده است و خيلي بد است كه انسان مسلمان شيعه با ادبيات و روش و قواعد كفار بخواهد به جنگ كفار برود.

اجمالاً جنگ ريشهاش در قدرت است. بايد قدرت مديريت داشته باشيم. آنها ميگويند Power قدرت از انواع مختلف تقسيم بندي ميشود. اين تقسيم بندي كه امروز مدنظر جامعه ما و جامعه بشري است، به سه دسته تقسيم ميشود؛ قدرت در جامعه شناسي چه بود؟ توان تحميل اراده بر ديگري. چگونه اراده خود را بر ديگري تحميل ميكنيد؟ چه تواني داريد كه جنگ را بر ديگران تحميل كنيد؟ سه نوع اعمال ميشود: يا نوع سخت يعني اسلحه را روي شقيقه كسي قرار دهيد كه از سر اجبار كاري را انجام ميدهد؛ يا نيمه سخت كه شما تشويق يا تنبيه ميكنيد كاري را انجام دهد. امروز قدرت تربيتي نيمه سخت است. به بچه ميگوييم اگر امشب مسواك زدي، فردا تو را به پارك ميبرم يا اسباببازي ميخرم. يعني قدرت نيمه سخت اعمال ميكنيم. اراده خود را تحميل ميكنيم كه بچه مسواك بزند. براي اينكه درسش را بخواند تشويقش ميكنيم كه برايش كامپيوتر ميخريم. مسابقه قرآن برگزار ميكنيم سكه ميدهيم يعني روش ما براي اينكه بخواهيم جامعه را با قرآن آشنا كنيم، روش تشويقي و تنبيهي است؛ اگر ميرويم سر كلاس دانشگاه، درس را خوب بخوانيم تشويق ميشويم، مثلاً معدل بالاتر در ليسانس داشته باشد، فوق ليسانس بدون كنكور قبول ميشود. اگر هم بد برويد تنبيه ميشويد. كارمند اداره باشيد زود برويد، به موقع برويد تشويق ميشويد اگر دير برويد تخلف كنيد تأخير كنيد تنبيه ميشويد روش تشويق و تنبيه. يعني مدير آن اداره، استاد آن دانشگاه پدر و مادري كه بچه را تربيت ميكنند روش تحميل ارادهاشان بر ديگري روش نيمه سخت است.

اما يك روش سوم به نام روش نرم وجود دارد. مدل اول مدل نظاميها است. ارادهشان را بر ديگري به روش سخت تحميل ميكنند، يعني قدرت سخت اعمال ميكنند. زمين بازي آنها مشخص است يا زمين است يا دريا و يا هوا. تقسيمات نظاميها اين است. نيروي زميني، نيروي دريايي و نيروي هوايي. آنجايي كه هدف است زمين و دريا و هوا است، بايد در هوا و دريا سيادت ايجاد كنند تا زمين را تصرف كنند، همديگر را ميزنند، طرد ميكنند و نابود ميكنند تا مكان آن ديگري را بگيرند. شيوه آنها "قهري" است. هركسي زودتر شليك كرد، ميماند؛ به شكل خشونتآميز و اين قاعده اجباري است. اراده تحميل ميشود به صورت اجباري.
روش دوم كه قدرت نيمه سخت است، به قول آنها Semi Hard قدرت اقتصادي و سياسي است. در اقتصاد مثلاً دستمال كاغذي مخاطب خودش را تشويق ميكند، در تلويزيون تبليغ ميكند، بازار را دست ميگيرد. در روش تشويق بعضي از اين شركتهاي كامپيوتري چيپس و پفك و ماشين لباسشويي تشويق ميكنند يا مثلاً همين موبايلها در دوسه سال گذشته به چه شيوههايي متوسل ميشوند كه شما برويد آن موبايل را بخريد؟ يعني هزارگونه تشويق براي مخاطب درنظر ميگيرد تا مخاطب برود آن كالا را بخرد. چون اگر دير بجنبد جاي آن كالا را كالاي ديگري ميگيرد شما بهجاي اينكه اين آب معدني را بگيريد آب معدني ديگري ميگيريد، رقابت براي حذف است. چون شما يك مخاطب هستيد يك بطري نياز داريد بخريد آن شركت بايد بطري حريف را حذف كند، بطري آب مورد نظر خودش را به شما بفروشد. در سياست و اقتصاد مسئله، "حذف" است؛ رقابت براي حذف. آنجا مسئله خشونت بود و نابودي، اينجا حذف است. منفعت و ضرر موضوعيت دارد روش تشويق و تنبيه است.
اما قدرت سوم كه امروز موضوعيت پيدا كرده است، آنچه كه در طول چند هزار سال سخت و نيمه سخت اعمال ميشد، در عصر شما و از آن به بعد، نرم اعمال ميشود. قدرت سخت و نيمهسخت زاويه ميرود. در اولي تصرف زمين مطرح بود. در دومي تصرف بازار و حاكميت مطرح بود در سومي تصرف پديده اي ديگري مطرح است. چارچوب نظري كه شخص مقام معظم رهبري در 10سال گذشته براي اين مبحث درنظر گرفتهاند ايشان بحث قدرت و جنگ نرم را روي استعمار تعريف ميكنند ايشان ميگويد استعماري در عصر استعمار سنتي است به آن ميگويند Colonisation در عصر استعمار سنتي ميآمدند سرزمين شما را ميگرفتند مستقيماً حكومت ميكردند كاري كه انگليسيها كردند. رفتند هند را گرفتند الآن آمدند افغانستان را گرفتند. به اين ميگويند استعمار سنتي. اما استعمار نو كه بعد از جنگ جهاني دوم شكل گرفت ديگر نميآمدند سرزمين شما را بگيرند، دولت دست نشانده با كمك شما در كودتا در كشور شما تشكيل ميدادند، آن دولت براي آنها حكومت ميكرد. هزينه آن سنگينتر بود، مثل دولت پهلوي كه با كودتا هر دو تاي آنها سركار آمدند، هم پدر و هم پسر و به جاي اينكه آمريكاييها و انگليسيها حضور داشته باشند خود آنها حكومت ميكرد. كاري كه الآن در مصر و عربستان ميبينيد.
سال 1382 بحثي ايشان مطرح كردند، بهنام "استعمار فرانو". اين استعمار نوع سوم است. در اين استعمار، ديگر نميآيند زمين و كشور شما را بگيرند، ديگر با كودتا دولت شما را نميگيرند، در اين شيوه استعمار ميآيند و شخص شما را ميگيرند، بعد باور شما را تغيير ميدهند. شما ميرويد حكومتي را تشكيل ميدهيد كه آنها ميخواهند و شما ميرويد سرزمينتان را دودستي تقديم آنها ميكنيد. اين يعني قدرت نرم. توان و اراده خود را گونهاي به شما تحميل ميكند كه شما با دستان خودتان كشورتان را تقديم كنيد. اينجا پس نه سرزمين مثل قدرت سخت و نه بازار اقتصاد و سياست مثل قدرت نيمه سخت بر شما تحميل ميشود در قدرت نرم انسانها تصرف ميشوند. شما هدف هستيد 70ميليون ايراني نه، يك ميليون و 900 هزار كيلومتر مربع سرزمين ايران. انسانها را چگونه ميگيرند شما چگونه تصرف ميشويد آيا اسلحه ميگذارند روي گردنتان؟ اين كه ميشود قدرت سخت. آيا بوروكراسي در كشورتان اعمال ميشود اينكه در ادارهها شما ميشنويد يعني قدرت نيمهسخت، شما را تشويق و تنبيه ميكند. آيا با بوروكراسي شما را ميگيرند؟ نه! براي تصرف هركدام از شما دو جزء وجود شما را بايد بگيرند قلب و ذهنتان. اصطلاحي دارند ميگويند نبرد قلبها و ذهنها Mind & Heart Battle. قلبتان را چگونه تصرف ميكند؟ ذهن شما چطور؟ كسي كه ميخواهد اراده خود را تحميل كند وقتي به قلب شما حكومت كند بر ذهن شما حكومت كند اراده خود را تحميل كرده است همان كاري كه او ميخواهد انجام ميدهيد تصرف قلب هركسي با حب و بغض انجام ميشود و تصرف ذهن هركسي با شك و يقين. اگر كسي خواست بداند كه كيست، ميگويد به غير دل كه عزيز و نگاهداشتنيست جهان وهرچه در او هست واگذاشتنيست.
ما چيزي نيستيم جز "دل" در فارسي؛ در قرآن به جاي كلمه فارسي دل 4 كلمه داريم. "صدر"، صدر سينه، لايه دوم "شغاف" قد شغفها حبا در مورد زليخا ميگويد حب يوسف شغاف او را ربود. به فارسي ميگوييم دلش را برد. سوم "قلب" و چهارم "فؤاد" يعني براي يك كلمه فارسي دل كه انگليسيها به آن ميگويند Heart قرآن چهار واژه دارد. يك پياز چهارلايه را تصور كنيد لايه رويي آن پياز ميشود صدر محلي است كه شما با آن خوشحال و ناراحت ميشويد. آن جزيي از وجودتان كه با آن خوشحال ميشويد و ناراحت همان دل است. دل انسان مثل پياز چهارلايه است فرح و حزن شما به صدرتان است آنجايي كه موسي ميفرمايد "رباشرحليصدري" آن شرح صدر به فارسي ميگوييم دلباز و ضيق صدر به فارسي يعني دلتنگ، آن صدر ماست.
لايه دوم محل فرح و حزن نيست، محل حب و بغض شما، عشق و نفرتتان است، قرآن ميگويد شغاف. اين ادبيات يوناني نيست كه براي هر بخشي از عالم يك مفهوم دارد در 2500 سال پيش نه ادبيات فارسي نه ادبيات رومي هيچ ادبيات ديگري اين لايه دوم را معنا نكردهاست، فقط قرآن مفهوم دارد. پس آن جزيي از وجود شما كه لايه دوم پياز است شما با آن حب و بغض ميورزيد اسم آن شغاف است.
لايه سوم "قلب" است، كفر و ايمان به لايه سوم مربوط است. آنجا كه آدم مؤمن ميشود يا كافر، عربها ميگويند ما ايمان آورديم، قرآن ميفرمايد كه به آنها بگوييد، نگوييد ايمان آورديم بگوييد اسلام آورديم، چون ايمان به قلب شما وارد نشده است، اسلام به صدر ما مربوط است. ايمان به قلب ما يعني به لايه سوم وجود ما. خيلي از ما مسلميم مومن نيستيم چون ايمان هنوز به قلب ما وارد نشده است. مركز اين پياز اسمش فواد است. آنجا كه به فارسي ميگوييم چشم دل باز كن كه جان بيني آنچه ناديدنيست آن بيني. آن جزيي از وجود ما كه چشم و گوش دارد ميتواند ببيند و بشنود اسم آن فؤاد است. كلمه ذهن كلمهاي است عربي كه در روايات آمده است اما قرآني نيست. ذهن جزيي از فؤاد ماست يعني اگر فؤاد را يك سيني بزرگ فرض كنيم ذهن يك نعلبكي كوچك در گوشهي اين سيني است. بشر بيرون از دين فقط ميتواند قسمت ذهن را ادراك كند. اما وقتي آمد داخل دين، ميتواند فؤاد و قلب را هم ادراك كند.
در اين جلسه اگر از يك دوستي بپرسم شما كه هستيد ميتواند بگويد من 4 صفحه آچهار هستم يك صفحه A4ميزان حبهايي كه دارم؛ چه غذاهايي را دوست دارم چه آدمهايي را دوست دارم. صفحه بعدي صفحه بغضها است. براي خودش فهرست كند كه من از چه كساني و چه لباسها و عادات و اشياء و خانه و ماشيني بدم مي آيد، ما چيزي نيستيم جز دو لوح بزرگ حب و بغض. از بچگي يك اسباب بازي را دوست داشتيم يك عادت معلممان، خاله و پدر و مادرمان، همسرمان، بعد فرزندمان. معلوم نيست كدام يك از اين حب ها و بغضهاي ما درست است. اصول كافي را كه نگاه ميكنيم ميفرمايد حبالدنيا رأس كل خطيئة، رأس همه خطاها حب دنيا است. چه مقدار از اين حب و بغضي كه ما داريم حب و بغض دنيوي است. حتي زيرمجموعه ميشمرد: حبالثروة، حب الراحة، حبالجاه، حبالكلام براي ما كه تريبون داريم هميشه، قاري هستيم، خوانندهايم، مداحيم، معلميم، سخنرانيم، مدرسيم، حكيميم، بحث ما تبيين حقيقت نيست حب كلام داريم. پس ببينيد وجود ما امروز مملو از حبهايي است كه اين حبها مذموم است و بغضها. كدام قسمت از بغضها و نفرتهاي ما براي خداست.
در حوزه فؤاد انسان يا قسمتي از آن كه ذهن ميشود، ذهن با شك و يقين است. قلب اول ايمان ميآورد در لايه چهارم ايمانتان، "ايقان" ميشويد يعني مؤمنيد ميشويد موقن، شك و يقين آنچيزي است كه دشمن با آن ما را ميگيرد، لايه مركزي، آن دو صفحه اول معلوم شد كه من و شما كه هستيم يك صفحه A4 حبهايمان. در خلوت مينشينيم با خودمان ميگوييم 25 سا ل سن دارم من كه هستم؟ ميبينيم كه 50 حب، برگ سوم ميشود شكهاي ما، 50 تا شك كه به چه چيزهايي شك داريم و 50 يقين به چه چيزهايي يقين داريم؟ قبل از اين كه وارد اين جلسه بشويد يقين داشتيد كه جنگ برابر صلح است، سند شما هم اين بود كه مولوي فيلسوف و عارف و شاعر كسي كه وقتي ترجمه ميشود مثنوياش در آمريكا 800هزار نسخه در مرحله اول ميفروشد، مگر ممكن است اشتباه كرده باشد؟ اما ديديد كه قرآن چيز ديگر ميگويد. يعني شما يقين داريد به خيلي چيزها ولي همانطوري كه در ابتداي جلسه ديديد فهميديد كه خيلي از يقينهاي ما محل اشكال است. خيلي از حبهاي ما محل اشكال است و همينطور بغضها و شكهاي ما. قدرت نرم يعني مديريت حب و بغض و مديريت شك و يقين هركس شك و يقين خودش را مديريت كند او اقتدار دارد، قدرتمند است. اقتدار نرم دارد و هركس شك و يقين ديگران را مديريت كند، حب و بغض ديگران را مديريت كند، او قدرتمند است. توان تحميل اراده بر ديگري را دارد. ذهنيت ديگران را دستكاري ميكند. حب و بغض ديگران را دستكاري ميكند. بعد وقتي كه قلب طرف را قلابش گرفت، به ذهن و قلب طرف كشيد اين دنبالش ميآيد. حكومت و جامعهاش را آن طور كه او ميخواهد رقم ميزند.
نكته اصلي و اساسي اين است آن نكتهاي كه شاه بيت وقايع چند ماه گذشته است و شاه بيت حركت آدم از زماني كه هبوط كرد تا به زماني كه در آخرالزمان امور اصلاح ميشود. ما دو تا فرض داريم در دين شيعه كه مغفول مانده است همينجا براي خودم و براي همه شيعيان از درگاه حضرت باريتعالي طلب مغفرت مي كنم كه خيلي جدي ميگيريم نماز اول وقت را بعد روزه را در ماه رمضان جدي ميگيريم اگر استطاعت داشته باشيم حج را جدي ميگيريم، شرایطی پیش بیاید، جهاد اصغر يا اكبر را جدي ميگيريم، خمس و زكات را همينطور، امر به معروف و نهي از منكر را حكومتي با آن برخورد ميكنيم، براي آن ستاد راه مياندازيم. اما دوتاي آخر را كاملاً غفلت كرديم. "تولي" و "تبري" ميگويند تولا و تبرا غلط است، تولي و تبري يعني اساس قدرت نرم، اگر شما به چيزي يا كسي حب ورزيديد ولايت آن را قبول كرديد اين ميشود تولي و اگر از كسي يا چيزي بغض ورزيديد و نسبت به آن نفرت داشتيد ميشود تبري. پس برائت و ولايت، تبري و تولي يعني مديريت حب و بغض. ديديد جنگ نرم براي آقاي جوزف ناي نيست. ديديد كه ما در 1400 سال تفكر اسلامي و شيعي مسئله مديريت حب و بغض را جزء فروع دهگانه مذهب شيعه داشتيم اما ستاد تولي و تبري براي اين راه نينداختيم. يك دفترچهاي دست هيچكدام از ما نيست كه بگوييم ما در سن جواني، ميانسالي و پيري حب و بغضهايمان كدامها هستند، شك و يقينهايمان كدامها هستند. براي حب و بغض و شك و يقين خود دليلي داريم؟ اگر اينكار را نكرديم، ديگران مديريت ميكنند. اگر دفترچه كنكور را جلوي خود ميگذاريد، ميبينيند رشتهاي است بهنام مديريت دولتي و صنعتي و بازرگاني و مالي و... هست، دير نيست، در دفترچه كنكور دانشگاهها ببينيد مديريت حب و بغض و شك و يقين. آنجايي كه توان تحميل اراده بر ديگري موضوعيت دارد اين توان اگر مديريت بر حب و بغض و شك و يقين بود اين قدرت نرم اعمال شده بود.
زميني كه نظاميها ميروند ميگيرند مثل زمين خرمشهر چكمههاي صداميان آمد آنجا را گرفت، چون نظاميها زمين و دريا و هوا را ميگيرند، زمين منفعل شد. كتانيها و پوتينهاي رزمندههاي ما آنجا را پس گرفت. يعني آن زمين ايستاد منفعل چكمههاي بعثيها آمد و بعد پاي رزمندگان ما رسيد آنجا را پس گرفت. زمين منفعل است. بازار اقتصادي براي كالا در جنگ نيمه سخت منفعل است. رقابت ميكنند ميگيرند. اما آيا در جنگ نرم شما منفعليد؟ يعني شما همينجوري ايستاديد ولايت هركسي بر شما حاكم شود. شما اختيار داريد كلمه "كافر" و "مؤمن" كلمه اخيار است. يعني به اختيار كافر و مؤمن ميشويم. يك نكته را براي دوستان تبيين كنم كه به ضرس قاطع اين نكته را عنايت داشته باشيد. اينكه ميگويند ولايت پذيري اين كلمه، كلمهي غلطي است، هيچكس در طول زندگيش از لحظهاي كه به دنيا ميآيد تا وقتي كه از دنيا ميرود نيست كه ولايت كسي يا چيزي بر او حاكم نباشد. چون انسان قلب و شغاف دارد و شغاف محل حب و بغض است. هركس به چيزي دلبست يا در عربي ميگوييم حب ورزيد، شغافش را به او داد، اين آدم ولايت او را پذيرفته است و اگر از چيزي نفرت داشت و او را طرد كرد، "برائت" جسته است.
مثلاً در جامعه ما معروف است كه هركس طرفدار ولايت فقيه است، ولايت پذير است اين غلط است. فطرت همين سيستم عاملي است كه در كامپيوترتان نصب ميكنيد. يك كامپيوتر ميخريد و ويندوز را در آن ميريزيد تا آن ويندوز را نريزيد كامپيوتر شما كار نميكند انسان يك جسمي دارد يك سيستم عاملي در آن ريخته شده است كه اسم آن "فطرت" است. فطرت يك ظرفيتهايي دارد يكي از آنها اين است كه نياز دارد بشر عبادت كند. حالا عبادت خدا يا بت. هر دو تاي اينها عبادت است. بشر ولايتپذير است اين فطري است در بشر. يعني چه؟ به چيزها يا كساني حب ميورزد و از كساني يا چيزهايي نفرت دارد و بغض ميورزد. اين ولايتپذيري مقولهاي ذاتي است. اگر كسي گفت من ولايت فقيه را قبول ندارم اين بالاخره يك ولايتي را قبول دارد، بايد ببيند آن ولايت كلاس و وزنش بالاتر از ولايت فقيه است؟ قرآن چنين چيزي نميگويد. قرآن طور ديگر مسئله را مشخص ميكند. در اينكه همه ولايتپذيرند، هيچ ترديدي نيست. بحث قرآن در قدرت نرم اين است. آنچه كه تأكيد شده است و ما ميراثدار آن هستيم آيةالكرسي است. در سوره بقره شما آيةالكرسي را داري. چرا اينقدر اهميت دارد؟ چون اساس و شاكله جنگ نرم و قدرت نرم آيةالكرسي است. ميفرمايد كه الله وليالذين آمنوا الله ولي است ولايت دارد. ولايت كساني كه مؤمنند و ايمان آوردند يخرجهم منالظلماتاليالنور از ظلمات متكدر به نور واحد خارج ميكند، والذين كفروا اولياءهم الطاغوت اما آنانكه كفر ميورزند نه يك مورد، بلكه مجموعه ولي دارند يعني چند ولي دارند، اوليا دارند، اولياي آنها طواغيت است، طاغوت نفس، ماشين و خانه زيبا، جاه و مقام و... تا استكبار و شيطان. يخرجونهم منالنور الي الظلمات حركت برعكس است. يك اتوبان دوطرفه است كه انتهاي آن ظلمات است و ابتداي آن نور است. آنهايي كه مؤمنند، يك ولي دارند و آن ظلمات متكدر به نور واحد بيرون آورده ميشوند و برعكس آنانكه كفر ميورزند، اولياي آنها طاغوت است. آيا ولايتپذيري فقط شامل حال طرفداران ولايت فقيه ميشود؟ اين چه باور غلطي است؟ كسي نيست كه ولايتپذير نباشد. كسي كه اينگونه نيست، انسان نيست، فطرت ندارد. پس همه ولايتپذير هستند. اما اينكه انسان خودش را به ثمن بخس به ارزانترين شكل ميفروشد ولايت هركس و هرچيزي را بر خود مستولي ميكند دعوا بر ادبيات جنگ نرم و قدرت نرم آقاي جوزف ناي كه در ايران ترجمه شده است اين است: كلمه
چه جور ولايتي؟ آقاي جوزف ناي ميگويد كه ما بايد كاري كنيم كه ديگران اغوا بشوند كاري را ما ميخواهيم انجام دهند يعني باز اسلحه ميگذاريم پشت گردن طرف، كاري را كه شما ميخواهيد انجام ميدهيد يكبار با تنبيه و تشويق كاري را كه ميخواهيد انجام ميدهد. يكبار اغوا ميكنيد و به اختيار آن، كار را انجام ميدهد.

اكراه نيمه سخت بود. كسي كه گارسن است در رستوران جلوي مردم غذا ميگذارد هر حرفي هم كه آن آدم مشتري بزند ميپذيرد اما بعيد است او در خانهاش جلوي خانوادهاش اينگونه غذا بگذارد. چون آنجا تشويق ميشود و پول ميگيرد و اگر كار نكند تنبيه ميشود اين كار را ميكند. به اكراه اين كار را ميكند. اما قدرت نرم قدرت اختيار است شما به اختيار ميپذيريد كه كافر شويد يا مؤمن. باز اينجا آيةالكرسي حرف دارد ميفرمايد لااكراه فيالدين اجبار كه در دين نيست هيچ اكراهي هم نيست؛ در دين اختيار است. مسئله دين اختيار است. اما اين اختيار را براي اينكه آقاي جوزف ناي يك روز در ابتداي قرن 21 حرفي زد تا ذهن همه را بقاپد قرآن همه اينها را تببين كرد؛ ميفرمايد لااكراه فيالدين قدتبين الرشد من الغي "غي" كه ميآيد اغوا ميشود. ميگويد كاري را انجام داده كه ما ميخواهيم. اگر من شما را اغوا كردم كاري را انجام داديد كه من ميخواهم اين از راه "غي" استفاده كردم. اما اگر من شما رشد دادم رشيد كردم ارشاد كردم كاري را انجام ميدهيد كه خدا ميخواهد. كاري كه حق است. من دعوت به خودم نكردم دعوت به خدا كردم ميشود "رشد". فرق رشد با غي اين است. هر دوي آنها با اختيار است. اما شما يكبار در مرحله اول كاري را انجام ميدهيد كه من ميخواهم، من شما را دعوت كردم آنچيزي را كه ميخواهم شما اغوا ميشويد در رفتار و رويكرد اغوا کننده مورد نظر آقاي جوزف ناي. ميگويد ما عراق را گرفتيم، چرا جهان اسلام شلوغ كرده است؟ چرا درتونس، مصر و پاكستان و اندونزي مردم راهپيمايي ميكنند؟ اين جمله در كتابش آمده است. ما كشور اسلامي را گرفتيم بايد متقاعد شوند مسلمين كه ما كار خوبي كرديم چون ما ميگوييم، اما قدرت نرمي كه مدنظر قرآن است در آيةالكرسي آمده يا مدنظر شخص ولي امر مسلمين است امروز منظور اين است كه مردم رشيد شويد و كاري انجام دهيد كه خدا ميخواهد نه كاري انجام دهيد كه ما ميخواهيم چون كسي دعوت به خودش نميكند ولايت فقيه، ولايت رسولالله، ولايت در مسير ولايت الله است، كدام پيامبر دعوت به خودش كرد مگر همه نميگويند كه فاتقواالله و اطيعون تقوای خدا را بورزید. سوره شعرا 8 بارتكرار ميكند درباره 8 پیامبر؛ يعني دو پيامبري كه دو شاه را دعوت كردند، "موسي" و "ابراهيم" كه "فرعون" و "نمرود" را دعوت كردند و 5 پيامبري كه 5 قوم را دعوت كردند يعني نوح و هود و لوط و صالح و شيعب، يك آيه در همه اينها تكرار ميشود 8 بار براي اين 5 پيامبر. كه مردم فاتقواالله و اطيعون تقواي خدا را بورزيد. تقوا چيز پيچيدهاي نيست.
من الآن تقواي شما را ورزيدم. من دارم خودم را از چشم شما ميبينم چيزي را كه شما بد ببينيد آن را انجام نميدهم بلند نميشوم پشتک و وارو بزنم تقواي شما يعني چيزي كه خودم را از چشم شما ديدم. تقواي الهي يعني خود را از چشم خدا ديدن. آنچيزي كه خدا دوست ندارد انجام ندهيم و آنچيزي كه خدا ميپذيرد آن را انجام دهيم. فاتقواالله نميگويد تقواي ما را بپذيريد، ميگويد كه تقواي خدا را بورزيد. پس انبيا و ائمه و صلحا يك كار عمده بيشتر ندارند، "دعوت به تقواي الهي"، ولايت الله و ولايت رسولالله و ولايت اوليالامر ماهيتش آن تولايی است كه دعوت ميکند به تقواي الهي نه دعوت به خودش. امام حسین که دعوت به خودش نکرد. امام حسین فرمود اگر دین جدم جز با کشته شدن من احیا نمیشود ای شمشیرها مرا دریابید. نه اینکه من مهمم، من بمانم ولی دین از بین برود. فرمود دین بماند من بروم. آنچه که اینجا مطرح است این است که فضایی که در جنگ نرم مطرح است مسئله تصرف قلبها و دلها است. 72میلیون ایرانی، 72میلیون قلب و ذهن. دشمن این را تصرف می کند و اگر این را تصرف کرد در طول همه اعصار و قرون از چنگ انبیا و اولیا دربیاورد محقق شده است و اگر اسلام ا ین بار سیلی بخورد همانطور که امام راحل فرمود هزاران سال نمی تواند کمر راست کند مگر این کار را نکرد با ائمه. ظهور همینگونه که هزار سال طول کشیده است ممکن است خیلی سال دیگر طول بکشد. پس هوشیاری و درایت و بصیرت و فهم ما در چه مقطعی داریم زندگی می کنیم. اگر دستشان بربیاید که بر سر ایران بلا بیاورند آن چیزی که الآن در غزه اتفاق افتاده است و ما امروز گرامیداشت یاد شهدای آنجا را داریم بدتر به سر ما می آیند. گزارش سابان سنتر و انستیتو بروکینگز را ببینید مرکز تحقیقات استراتژیک اصلی حزب دموکرات، آنها امروز برای سنا و کنگره آمریکا یعنی مجلسشان و برای دولت آقای اوباما طرح استراتژیک تهیه می کند؛ دو روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ایران ریاست جمهوری یعنی 20 خرداد امسال گزارشی روی خروجی وب سایتشان گذاشتند 164 صفحه که شش نفر از استراتژیستهای آنها تهیه کردند. اینها 9 راه برای برخورد با ایران پیشنهاد میکنند. دو تاي آنها دیپلماتیک است که هویج و چماق است می گوید جواب نمیدهد. امکان دارد 50سال اینگونه برویم و جمهوری اسلامی نپاشد. این گزارش این را می گوید که کاخ سفید باید کاری کند که جمهوری اسلامی فروبپاشد. کاخ سفید دستور داده بود به اینها که چگونه باید جمهوری اسلامی را از هم بپاشانند. میگوید به این روش نمیشود با روش دیپلماتیک ممکن است 50 سال دیگر ایران بپاشد، يعنيهمینطور اگر فشار بیاوریم روی پرونده هستهای و محاصره کنیم باز هم نميشود. این دو فصل را کنار می گذارد فصل بعد می گوید اقدام نظامی.سطر اول میگوید که بیایید عین عراق در ایران نیرو بریزیم، اشغال کنیم. دلیل میآورد که چرا امکان پذیر نیست. ایران دو ارتش مستقل و قوی دارد. نیروی پا به کار دارد. حکومت مستقر دارد سرزمین ایران یک سوم اروپا خاک دارد. بریتانیای کبیر یک ششم ایران خاک دارد، اندازه سیستان و بلوچستان ماست. آلمان اندازه استان فارس ماست، بلژیک اندازه استان اصفهان ماست، اتریش اندازه استان سمنان ماست، هلند استان ایلام ماست، یک سوم اروپا خاک دارد، دو ارتش قوی دارد حکومت مستقر دارد. نوچههای این تفکر در قضیه جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل درسی به صهیونیستها دادند که دیگر رودررو با شیعه هیچ کجا درگیر نشود. کجا سازمان چریکی که باید 5 ساعت یک ضربه بزند، دربرود 33 روز می ایستد در یک جنگ کلاسیک مقاومت می کند، 4هزار جوان مملکتی که می گوید من 10میلیون بسیجی دارم اگر چهار هزار تای آنها آنگونه جنگیدند، حالا اگر یک میلیون پای کار بیایند معلوم است که در گزارش سابان سنتر و انستیتو بروکینگز می آید که حمله امکان پذیر نیست.
یک جمله زیبا دارد می گوید که یک میلیون و200هزار نفر نیروی فارسی زبان یعنی نیروی کماندوی آمریکای فارسی زبان برای عملیات ضد چریکی برای اشغال ایران نیاز داریم. یعنی بعد از اینکه ایران را گرفتیم، این تعداد نیرو لازم داریم چون ایرانیها جنگ چریکی بلدند کوهستان دارند سرزمین آنها برای جنگ چریکی مناسب است شروع می کنند جنگ چریکی کردن. عین افغانستان و پاکستان و عراق و یمن. ایرانیها خودشان جنگ چریکی را بلدند صادر می کنند حزب الله لبنان و حماس از اینها یاد گرفته است. اگر اینها دست به جنگ چریکی بزنند ما اینقدر نیرو می خواهیم. معلوم هم نیست که در چند دهه طول می کشد که ایران را نابود کنیم. اینها در یک دهم آن یعنی 120هزار نفر آن در عراق و افغانستان ماندند می توانند یک میلیون و 200هزار نفر نیرو آن هم به مدت 40 سال نیرو در ایران بیاورند لذا می گویند امکان اینکه ایران را اشغال کنیم نیست. می آیند می گویند که حالا که اینگونه نشد پس بیایید تأسیسات اتمی ایران را بمباران کنیم می گوید اگر زدیم بعد ایران جواب می دهد دوباره می شود تشدید پلکانی. یعنی ما می زنیم ایران هم می زند دوباره ما می زنیم می شود جنگ. پس این هم عملی نیست. می گوید چراغ سبز بدهیم به اسرائیل این کار را بکند. چراغ سبز بدهیم به بنیامین نتانیاهو که دست تو، هر کاری دلت می خواهد بکن. می گوید او می زند ایران هم جوابش را می دهد چون ما به اسرائیل متعهد هستیم که از او دفاع کنیم، بعد که به اسرائیل حمله شد و ما حمله کردیم بعد بازهم درگیر جنگ می شویم. پس حمله نظامی هم امکان پذیر نیست. این در سه فصل. دو فصل دیپلماتیک بود. سه فصل نظامی، شد 5 فصل.
فصل ششم می شود اینکه بیایید کودتا و انقلاب مخملی كنيم. می گوید این ارزانترین و ساده ترین و راحتترین کاری است که می شود در ایران انجام داد. افرادی هم اسم می برد لیست می کند و می گوید اینها دراولویت است. رضا پهلوی برای انجام کودتای مخملی در لیست نفر چهارم است. یعنی بعضی از خودیها صدر لیست هستند بعضیها انتهاي لیستند. می گوید این خیلی خوب است هزینه ندارد اتفاقی نمی افتد بدنام نمی شویم ارتش ما نمی رود آنجا درگیر شود. زود هم جواب می دهد. مثل اولی نیست که 50 سال طول بکشد. می گوید یک راه دیگر هم داریم در فصل هفتم شورشهای مرزی راه بیندازیم استانهای مختلف آن را درگیر جدایی طلبی کنیم، می گوید البته خطر دارد. استانهای مرزی ایران در کشورهای دیگر مشابه دارد، کردستان ایران با کردستان عراق و ترکیه. آذربایجان ایران با آذربایجان، بلوچستان ایران با بلوچستان پاکستان، خوزستان ایران با مناطق شیعه نشین عراق؛ می گوید باعث می شود که آنها هم جداییطلب شوند کار از دست ما در می رود. اینهم خیلی جواب نمی دهد. می گویند برویم سراغ نظامیهای آنها کودتا کنند آنهایی که می گویند چرا سفارت آمریکا تسخیر شد، اینها رسماً می گوید ما مشکلمان از درون ایران است که ما سفارت در ایران نداریم که سفارت ما با ارتش و سپاه نزدیک شود و به این دو ارگان نزدیک شویم تا کودتا کنند. دقت کنید! این سند رسمی کاخ سفید است. یعنی وقتی رسماً دستورالعمل می دهد که چه کنیم سیستم و حکومت بپاشد. این کشور تجزیه شود. 9 فصل را برمی شمرد. فصل ششم آن فصل اصلی آن است که در وقایع اخیر می بینیم. این 164 صفحه است. 15 روز بعد از وقایع موجود در انتخابات این شش نفر استراتژیست که همه اینها صهیونیست هستند، مارتین اینداک سفیر آمریکا در اسرائیل، خانم سوزان مالونی که 20 سال روی آسیبب پذیریهای ایران کار کرده است، یک گروه عجیبی هستند. 15 روز بعد از وقایع انتخابات در ایران دوباره دور هم جمع شدند، آنجا آقای مارتین اینداک می خندد و می گوید که این آغازی است بر یک پایان. یعنی این آغاز پایان جمهوری اسلامی ایران است.
دشمنی که اینگونه کمین کرده است، کشوری که 207 سال به وجود آمده است در 1803 توماس جفرسون آمریکا را به وجود آورده است این امروز برای تمدن 8هزار ساله ایرانی جایی که مهد اسلام است و می رود که بعد از گذشت 30 سال آرام آرام خطاهای خود را اصلاح کنیم به این نتیجه برسیم که اسلام ناب چگونه می شود پیاده کرد نسلی تربیت می شود که اگر این نسل بداند حرکت بنیادی کجاست درست در یک چنین شرایطی ما درگیر یک دعوای خانگی شده ایم درگیر یک زد و خوردی شدیم بر سر نفسانیات بر سر حب الدنیا. اینجایی که ولایت الله را مخدوش می کنیم ولایت هرکسی و هرچیزی غیر از الله و رسول الله و اولی الامر داریم پیاده می کنیم. ما ولایت پذیر هستیم. همه 7 میلیارد جمعیت کره زمین ولایت پذیرهستند. مهم این است که این ولایت در کدام بنده و به این سئوال باید در زندگی پاسخ دهیم که قلب ما برای چه کسی می تپد و در قلب ما چه چیزی جا دارد سرزمین وجودمان را به چه چیزی دادیم؟ انسان فلسطینی بخش عمده ای از سرزمینش را گرفتند 70 سال است مقاومت می کند خیلی ها هم سازش کردند اما چون جنگ سخت است کوتاه نیامدند اما اگر بخواهند با جنگ نرم جلو بیایند نیاز ندارند سرزمین فلسطین را بگیرند لبنان را بگیرند. سرزمین ایران را بگیرند. مهمتر از سرزمین ما که خاک است، مهمتر از اقتصاد و سیاست ما "قلب" ماست که در اختیار چه کسی است؟ جنگ نرم این است که یک گروهی تلاش می کنند به طور سازمان یافته قلب مردم یک سرزمین را تصرف کنند و نیروهای دفاعی آن سرزمین باید بروند پس بگیرند. جنگ سرد یعنی قدرت سازمان یافته دشمن که می آید خرمشهر را می گیرد و نیروی دفاعی آن کشور می رود آنها را از خرمشهر می اندازد بیرون. جنگ نرم سرزمین را نمی گیرد می آید تک تک مردم را می گیرد حب و بغض در مردم رقم می زند. شک و یقین در مردم یقین می زند شک به خدا و اسلام و مهدویت و کم و زیاد قرآن به ولایت الله به رسول الله به ولایت اولی الامر. شک به ایرانیت تا پایین به زبان انگلیسی این حرفها را می شنوید نه عمده این حرفها را انسانهایی که فارسی هستند خیلی وقتها متدین هم بودند لباس روحانیت هم دارند اما می بینیم با رسانه غربی این حرفها را می زنند. یک روزی پاسدار بودند، بسیجی بودند، روحانی بودند، در جبهه جنگیدند، اسلام هیچوقت از بیرون ضربه نخورده است اسلام پیامبر مگر این بیرون ضربه خورد؟ مگر اطرافیان پیامبر نبودند که اسلام را زمین گیر کردند؟ چه کسی علیه علی علیه السلام کودتا انجام داد و چه کسی علی را خانه نشین کرد؟ اسرائیل و آمریکا بودند؟ اسلام در همیشه تاریخ هیچ وقت قدرت بیگانه نتوانسته که زمینش بزند. اسلام از درون خودش ضربه خورده است با خودی ها اینها که امروز می نشینند مهدویت را زیر سئوال می برند یک روزی ادعایشان این بوده است که در جبهه می جنگیدند آنهایی که ولایت الله را زیر سئوال می برند و ولایت طاغوت را تثبیت می کنند اینها کسانی هستند که لباس دین کردند تنشان. یعنی قلبشان و ذهنشان از بین رفته است شدند سرباز و ژنرال جنگ نرم بیگانه و برای بیگانه در رسانه می نشینند و حرف دشمن از حلقوم اینها بیرون می آید و از رسانه های آنها پخش می شود و ذهن و قلب جوان و مرد و زن مسلمان ایرانی را مورد هجوم قرار می هد. جنگ نرم پدیده ای نیست که شما بتوانید سخت با آن برخورد کنید. با بیل و دسته بیل و کلنگ و باتوم نمی شود با آن برخورد کرد. جنگ نرم جنگ اقناع است کسی در این میدان در رکاب ولایت الله و ولایت رسول الله و اولی الامر می تواند عمل کند و خودش را سرباز این میدان بنامد که قدرت اقناع خودش و دیگران را داشته باشد در این انتخابات دیدید چه انسانهای بزرگي از حوزه و دانشگاه، نتوانستند خودشان را اقناع کنند. این عبرت است. فرمود که تقوا بورزید یجعل لکم فرقانا در شما فرقان را قرار می دهیم. فرقان قوه فرق گذاشتن و تشخیص حق از باطل است. ببینید که راهمان ختم شد به دعوت انبیا، همان فاتقوالله، در قرآن یک کوچه بن بستی وجود دارد که از هر اتوبان و جاده و شاهراه و فرودگاه واسکله و بندر و مترویی وارد شوید، به همان کوچه ختم می شود، آن کوچه "تقوا"ست به هیچ وجه نمی شود از کوچه تقوا در رفت. تقوا یعنی خویشتنداری، دیدن خود از چشم خدا، پسندیدن آن چه که او می پسندد عمل کردن به آنچه که او می خواهد و کنار گذاشتن چیزی که او برنمی تابد، حاکمیت حدود الهی.
پس جنگ نرم یعنی گروهی از خود ابلیس تا شیطانهای جنی و انسی قلب و ذهن 72میلیون ایرانی را هدف گرفتند که خود من و شما هم جزو آنها هستیم. و این بار ما با اختیار تصرف می شویم اگر خرمشهر و آبادان به جبر دشمن و منفعلانه زیر چکمه بعثی ها رفت، قلب و ذهن ما با اختيار است، آنجایی که مؤمن می شویم یا کافر. در این جنگ سه طرف دعوا وجود دارد. من که قلبم را می دهم به الله یا طاغوت. مبتنی بر آنچه که آیة الکرسی می فرماید. اینجا یک جنگی بین طاغوت و طواغیت با خداوند وجود دارد. یک طرف جبهه خدا است. خدا اگر می خواست اراده می کرد ولایت خود را بر همه ما مستولی می شد. دیگر اختیار ما نبود ما انسان نمی شدیم. وقتی که خداوند با اراده خودش ولایتش را بر ما حاکم می کرد، دیگر جایی برای امتحان ما نبود. لذا خداوند میدان را برای اختیار ما گذاشته است. طاغوت و طواغیت با خدا جنگ دارند، خود طاغوتی که مخلوق خود خداست. از یک جهتی می دانیم میدان جنگ نرم بین خدا و طاغوت است. آنهایی که ربا می خوردند و ربا می دهند حفظ حدود الهی نمی کنند.
:: موضوعات مرتبط:
جنگ نرم، جنگ اقناع است ,
,
:: بازدید از این مطلب : 343
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7